دادستان تهران ، که ابا دارم او را با شهرت » جعفری دولت آبادی » خطاب قرار دهم ، این روزها چندان سخیفانه سخن می گوید که بایستی به این سخن محمد نوری زاد که درباره وی گفته ، دستش را از مچ به پایین در جبهه ها جا گذاشته ، این نکته را اضافه کرد :
» دادستان تهران ، عقل ، ایمان و عواطف انسانی اش را نیز در راهروهای قدرت به حراج گذاشته است » . اما آنچه موجب شد در باره این دادستان که به جای دادستانی از حقوق ملت به مدعی قدرت و دفاع از ساحت آن پرداخته ، چند نکته بنویسم ، پسوند فامیلی او ، یعنی » دولت آبادی » است .
این پسوند ، در نگاه اهل نظر ، یادآور دو شخصیت است . یکی » یحیی دولت آبادی » و دیگری » محمود دولت آبادی » . یحیی دولت آبادی ، رجلی شناخته شده ، از دوره مشروطه است . کسی که بازیرکی ، تقاضای ایجاد عدالت خانه را جزو تقاضاهای علمای متحصن در شاه عبدالعظیم گنجاند . همان عدالتخانه ای که قرار بود در نظرش شاه و گدا برابر باشند . امروز اما از آن عدالتخانه ، جز نامی باقی نمانده و ویرانه ای شده که پاسبانی جز دادستان تهران شایسته اش نیست . اگر یحیی دولت آبادی ، هدهد خوش خبری بود که عدالتخانه را برای ایرانیان بشارت داد . جعفری دولت آبادی ، جغدی است که بر این ویرانه ، شومی را صدا می زند .
دادستان تهران ، با پسوند فامیلی اش موجب می شود ، نام یحیی دولت آبادی لکه دار شود .
دومین دولت آبادی هم که بی نیاز از توصیف است . محمود دولت آبادی ، نمادی از فرهنگ مردمان این سرزمین مصیبت زده است . دولت آبادی ، از جنس کلمه است و کلمه از جنس نور . دولت آبادی با واژگانش نور آگاهی را برفضای مرده و مصیبت زده ایران می تاباند . محمود دولت آبادی ، از جنس آگاهی است و جعفری دولت آبادی از جنس ناآگاهی .
محمود دولت آبادی ، زبان مردم است و جعفری دولت آبادی زبان قدرت ، هرچند که به نام ملت سخن می گوید . از دادستان تهران که هیچ سخنی جز سخن زور مداران را نمی شنود ، می خواهم که یک بار سخنی از مردمان شنیده و طی بخشنامه ای از رسانه ها و تمامی سازمان ها بخواهد او را بدون پسوند فامیلی اش یاد کنند تا به نام بزرگوارانی همچون » یحیی دولت آبادی » و » محمود دولت آبادی » ، وهن و خدشه ای وارد نشود .
حال با خودش است که پسوند فامیلی اش را به قدرت آبادی تبدیل کند یا نه ؟